سمن
فرهنگی اجتماعی
روز دانشجو مبارکباد ./

دانشجو روزت مبارک

به زودی

تاريخ : شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

بنی‌هلال تیره ای از بنی‌عامر و از قبیله هوازن میباشند که نسب آنان به هلال بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس‌‌ عیلان بن الناس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان میرسد.این عشیره در خوزستان وبرخی دیگر از کشورهای عربی منطقه بنام عشیره هلالات نیز نامیده میشودند که از گستردگی بسیاری در سرزمینهای عربی برخوردار بوده والبته در ایران نیز اگرچه به زعم برخی از مورخین وعلمای امر از عشایر مهاجر ند لیک باتوجه به قدمت دیرینه کوچ آنها به خوزستان واقامت طولانی مدت جزو عشایر قدیمی واصیل منطقه بشمار می آیند پراکندگی این عشیره =حسب آثار حماسی ابوزید هلالی -زیر سالم و...= از الجزایر تا هندوستان روایت گردیده واین امر البته با توجه به ذات کوچرو بودن عشایر نمیتواند امر غریبی باشد.روایتی است که دوتن از همسران پیامبر اکرم بنامهای میمونه وزینب = معروف به زینب ام المساکین= از عشیره هلالی اند


'==عشیره بنی هلال (هلالات)در ایران(خوزستان):' عشایر عرب خوزستان مثلی دارند بمضمون "لوضاع اسمک گول اهلالی" یعنی اینکه اگر بی تبار شدی بگو من هلالی ام بدین شرح که اگرکسی در هر ناحیه ای بی کس وبی پشتوانه باشد خود را هلالی معرفی نماید که دراینصورت از احترام دیگر عشایر و هر گونه تامین معشیتی وامنیتی وحیثیتی آنها برخوردار میگردد . این مثل نشانگر وسعت وپراکندگی هلالات وحسن اعتبار ونفوذ آنها در میان دیگر عشایر عرب است . خاندان اصلی وکانون بنی هلال در خوزستان بیت صنگور میباشندعشیره هلالات علاوه بر خرمشهر در دیگر نواحی وشهرها از جمله اهواز-رامهرمز وآبادان{کناره رود بهمنشیر} نیز سکونت داشته واز ستونهای عمده ایل محیسین میباشند که از شش قبیله عمده وبزرگ خوزستان بوده واز عشایر امطور، فرهانی،بغلانی،فیصلیه،هلالات و...تشکیل شده است مع اوصف در حال حاضر سکونتگاه اصلی بنی هلال خوزستان در معمره صنگور (روستایی است در کناره رود بهمنشیربه معنای آبادگاه صنگور که منظور همان علی الصنگور نیای ایشان است ) والبته در برخی محلات ومناطق چون حیزان .معموری و... میباشد

مهاجرت بنی‌هلال به شمال آفریقا [ویرایش]

در سال پنجم هجری جمعیّت عظیمی از قبایل بنی هلال و بنی‌سلیم به شمال آفریقا مهاجرت کردند.این مهاجرت گسترده که به توطئه ی خلفای فاطمی مصر و قرامطه برای براندازی حکومت آمازیغ تبار زیریان در قیروان صورت گرفت منجر به براندازی حکومت زیریان و مهاجرت بربریان آمازیغ از سرزمین خود و تصرف این سرزمین‌ها توسط قبایل عرب بنی‌هلال و بنی‌سلیم و دیگر تیره‌های قبیله هوازن گردید.امروزه بسیاری از اهالی کشورهای شمال آفریقا چون لیبی و الجزایر و تونس و مراکش خود را از نسل عرب‌های بنی‌هلال مهاجر میدانند.این مهاجرت که در تاریخ عرب به التغریبة الهلالیة مشهور شد اثری بزرگ بر ادبیات شفاهی و روائی مردمان عرب در سراسر جهان عرب امروزی داشت که سبب خلق حماسه‌ی بنی‌هلال که شمال داستان دلاوریها و اشعار دلاوران بنی‌هلال چون ابوزید هلالی و ذیاب بن غانم و غیره میباشد که در جریان این مهاجرت بزرگ و طولانی رخ داده‌اند گشت.

منابع [ویرایش]

کتاب قبایل عرب خوزستان(یوسف عزیزی بنی طرف)

جزوات تحقیقی عشایر وطوایف عرب(ناصر هلالی- کارشناس حقوق وسردفتر اسناد رسمی)


برچسب‌ها:
ارسال توسط مرکز
تاريخ : شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

شهید علیرضا گرگ پور چهارمین شهید از خاندان گرگ پور می باشد که در شهریور سال 1366 در منطقه جزیره مجنون به شهادت رسید . این شهید بزگوار انسانی متواضع و متفکر بود و بر خلاف برخی هیچگاه حاضر نشد خدمت و دفاع از کشور و مبارزه در جبهه را با پشت میزنشینی در تهران عوض کند .

این شهید عزیز با شروع جنگ تحمیلی و با وجود شهادت دو تن از برادرانش بنام های محمود و احمد و اصرار و ممانعت مادر و پدر داغدیده اش همگام با سایر بچه های سپاه خرمشهر در شهر حضور داشت . وی چند ماه پس از آزادی خرمشهر ازدواج کرد که ثمره آن دختری است که فارغ التحصیل رشته معماری و ساختمان است .

شهید علیرضا گرگ پور در کنار شهیدان اسماعیل خباری نفر اول سمت راست

و شهید مسعود صالحه زاده نفر دوم از سمت چپ

شهید علیرضا گرگ پور - شهید بهروز مرادی

شهید در کنار سایر همرزمانی که شهید شده اند

در جمع سایر همسنگران در حیاط پرشین هتل مقر سابق سپاه خرمشهر در سال61

 

یاران چه غریبانه ، رفتند از این خانه ......

 


برچسب‌ها:
ارسال توسط مرکز
تاريخ : شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,
 
 

 

«اینجا مسئله ماندن و شهادت است. خارج از شهادت چیز دیگری اینجا نیست هر کس می خواهد برود، برود. من به عنوان مسئول سپاه می گویم اگر می خواهید بروید، می توانید، هیچ اجباری در کار نیست. تنها کسی می تواند بجنگد و مقاومت کند که تکلیف خود را با خدا حل کرده باشد. اگر می خواهید بمانید، فقط باید با همان انگیزه ای که یاران حسین در کربلا ماندند، بمانید...»


انگار همین دیروز بود که محمدجهان آرا تمام بچه ها را جمع کرد و این مطالب را گفت.

روزهای اول هجوم رژیم بعثی عراق به خرمشهر بود و حالا بعد از سی و یکی دو روز مقاومت، از آن جمع، خیلی ها به شهادت رسیدند. آنهایی هم که سقوط خرمشهر را دیدند در آزادسازی خرمشهر پر کشیدند. آن روز محمد جهان آرا به چهره ی تک تک بچه ها نگاه کرد. رضا دشتی، صاحب عبودزاده، محمد نورانی، علی هاشمیان، پرویز عرب، برادران رحیمی، احمد شوش، سید صالح موسوی، مهدی رفیعی، حسین حورسی، حمود ربیعی، فرزاد مرادی، اسماعیل خسروی، مهدی آلبوغبیشی، جمهور ثانی زاده، نادر توبیخی، وهاب و عادل خاطری و... .

و امروز از بین آن جمع فرزاد مرادی، پرویز عرب، علی هاشیمیان، نادر توبیجی، احمد شوش، مهدی آلبوغبیشی و دیگران شهید شدند.

آن روز بعد از اتمام حرف های محمد جهان آرا، صدای گریه ی بچه ها در اتاق پیچید، ابتدا صدای گریه ی دو سه نفر، و بعد ناگهان صدای گریستن جمع بلند شده از آن جمع حتی یک نفر هم حاضر به رفتن نشد، همه ماندند تا در حد توان به تکلیف شان عمل کنند. محمدجهان آرا شهادت تک تک بچه ها را دید و خودش هم در مهر ماه سال بعد، قبل از آزاد سازی خرمشهر به شهادت رسید. از بین آن بچه ها، سید صالح موسوی و محمد نورانی و چند نفر دیگر هستند که سید صالح موسوی ماجرای آن روز را اینگونه تعریف می کند.

برگرفته از دست نوشته های " الهام رحمانی"


برچسب‌ها:
ارسال توسط مرکز
تاريخ : شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

 

 

 

در ساعت یک و نیم نصف شب روز چهارم آبان 1359، به ما دستور رسید که، هر چه زودتر و سریع تر، شهر را تخلیه کنیم شنیدن این خبر برای ما غیر قابل باور بود. ما هنوز داشتیم علیه دشمن مقاومت می کردیم، به جای آن که کمک مان کنند، دستور تخلیه شهر و عقب نشینی به این طرف پل را به ما دادند هنوز شب چهارم آبان را به یاد دارم.


 

شبی مهتابی که خرمشهر آخرین نفس های آزادی را می کشید. این قضیه دستور تخلیه شهر موضوع کوچکی نیست و مسئولیت آن با شخصی است که این فرمان را صادر کرده است. هر مقام مملکتی که چنین دستوری را صادر کرده، مسئول است. در قبال تاریخ و خون به ناحق ریخته بچه‌های شهر ما مسئول است.

الان شهر ما را گرفته‌اند. چند روزی است در انتظار آنیم که فرمان بدهند و طبق یک نظم خاصی برویم و شهر را آزاد کنیم. مطمئناً ما شهر را آزاد می کنیم. دشمن در خانه ماست و این حق ماست که دشمن را از خانه مان بیرون کنیم. هدف ما آزادی خرمشهر، که اکنون در اشغال دشمن است، نیست. ما با جهان اسلام کار داریم و هدفمان این است که دنیا را آزاد کنیم. اگر ما عرضه این را نداشته باشیم که یک شهر را آزاد کنیم، شهری که خانه و زندگی ما در آن است و سال ها در آن جا رشد کرده و بزرگ شده ایم و مردم با هم پیوندها داشته و زندگی ها کرده اند، مطمئناً نمی توانیم بیت المقدس را آزاد کنیم. هدف اصلی ما آزادی بیت‌المقدس است.

ما می خواهیم عراق را نجات بدهیم، به یمن برویم و آن جا را نجات بدهیم، لبنان را می خواهیم آزاد کنیم. اردن را که پشتیبان صدام است، می خواهیم آزاد کنیم. اگر ما شهر کوچکی مثل خرمشهر را نتوانیم آزاد کنیم، چطور می خواهیم دیگر کشورهای اسلامی را آزاد بکنیم؟

این ها میدان های آزمایشی است که خدا برای ما قرار داده است. اگر ما در این میدان پیروز شدیم. در میدان های بزرگ تر بعدی هم می توانیم پیروز شویم. لشکری که آمده و شهر را گرفته و می خواهد دیگر شهرهای ما را هم بگیرد، در عمل ثابت کرده که ترسو و بزدل هم هست. بزدلی دشمن را بچه های خرمشهری در سی و پنج روز مقاومت به خود عراقی ها هم ثابت کردند. این امری است که خود صدام حسین در مصاحبه با رادیو بی. بی. سی. به آن اعتراف کرده است. دشمن آمده است که بماند. این را روی دیوارهای شهر ما نوشته است. بدون شرم نوشته اند: «ما آمده ایم بمانیم» اما بچه های خرمشهری به دشمن ثابت خواهند کرد که ترسو و بزدل تر از آن است که بتواند در مقابل ما مقاومت کند. قسم به خون سرخ شهدای شهرمان، ما بالاخره روزی خرمشهر را آزاد خواهیم کرد. روزی که همین روزهاست و زیاد دور نیست.

خرمشهر! آغوش بازکن! فرزندانت در راهند.


متن بالا دست نوشته ای است از شهید بهروز مرادی است که به حق وی را باید قلم سرخ مقاومت خرمشهر نامید.

وی در اول دی ماه 1335 در خرمشهر و در خانواده ای اصفهانی متولد شد. تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه بازرگانی کوروش کبیر با شهید محمد جهان آرا همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد.

 

بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر قائله ی خلق عرب فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می رود. آنچنان که از میان خاطرات خرمشهر بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات در برابر سقوط خرمشهر مقاومت می کنند.

 

او در سال 1364 در رشته صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول تحصیل می شود و قبل از پایان تحصیلاتش در چهارم خرداد 1367 در منطقه ی شلمچه به شهادت می رسد.

بهروز می گفت: «جمعیت خرمشهر سی و شش میلیون نفر است.» و او نه فرزند خرمشهر، که برادر مهربان همه ی ماست کسی که نامش در کنار شهیدانی چون محمد جهان آرا، احمد شوش، بهنام محمدی، امیر رفیعی، محمدرضا دشتی رسول نورانی، اکبر رنجبر، رضا دشتی، محمود ربیعی، جمشید برون و... و همه بچه های خرمشهر به یادمان می آورد که روزی روزگاری قرار بود خرمشهر برای ایرانی ها نباشد.


برچسب‌ها:
ارسال توسط مرکز
آخرین مطالب